#قطب_احساس_پارت_108

به آن سمت رفت.
دو لیوان شیر نارگیل گرفت، نوشیدنی مورد علاقهی خودش که این بود؛ اما علاقه گلبرگ را نمیدانست.
سوار ماشین شد، نگاه گلبرگ به شیر نارگیل افتاد، لبخندی زد وگفت:
- ممنون
شیر نارگیل را گرفت و جرعهای خورد.نگاه دانلود رمان قطب احساس |

چقدر شیرین بود لبخندش.
بنیامین ماشین را به سمت رستوران به حرکت درآورد، احتمالا او هم گرسنه بود.
از تصور اینکه او همیشه کنارش خواهد بود و از نفسهای گلبرگ در کنارش، غرق در لذت بود.
***
ترلان لگدی به چرخ پنچر شده زد.
لعنت به این ماشین که در این وضعیت حساس پنچر شده است.
موبایلش را درآورد، شماره گلبرگ را گرفت، بعد از سه تا بوق جواب داد:
- الو
- سلام گلبرگ
گلبرگ با لحن دلخوری گفت:
- ترلان تو قرار بود صبح خونهمون باشی با هم بریم آزمایشگاه.
- ببخشید آبجی جون، این ماشین خراب شد نتونستم بیام، رفتی آزمایشگاه؟
- آره، الان دارم ناهار میخورم، رفتم خونه زنگ میزنم بهت.
- باشه مزاحم نمیشم، نوش جان بای.

romangram.com | @romangram_com