#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_9

عجب جیگریه واقعا برازندشه
-اوق
-کوفت
اومد سمت ماشینش بدون اینکه به ما نگاه کنه با پرستیژ خاص خودش در وباز کرد
و نشست خوشحال شدم الان راه میفته ولی دیدم یک پسره همسن و سال خودش

بسیار خوش پوش اومد سمتش جیگره پیاده شد باهم دست دادن و یک پلاستیک
بهش داد.
و دوباره درو بست اااااا؟؟؟؟ این داره میره ؟؟؟؟؟؟کجااااااااا؟
-از ماشین پیاده شدم در ومحکم بستم میدونستم که هستی داره حرص میخوره به
سمت پسره رفتم.
- آقا
آرتام برگشت یک لحظه موندم چه چشایی داشت وای هستی کجایی بیا من وبگیر
وای مامان داره میاد جلو -بله؟؟؟؟
همچین با حرص و اخم گفت که یک قدم رفتم عقب
چی میخواستم بگم خدا وای یادم رفت داشتم فکر میکردم چی میخواستم بگم
همینطور داشتم تو چشاش دنبال یکم هیزی میگشتم ولی عجیب که بیشتر داشت
با تمسخر نگام میکرد لباش تکون خورد به لباش خیره شدم چه لبایی وسوسه
برانگیزه.
ها من چی گفتم؟؟ دستش و جلوم تکون داد -هی خانوم کجایی؟؟؟
بعد دست به سینه شد پوزخندی زد
-چیزی هم مونده با تعجب نگاش کردم
-چی؟
احساس کردم چشاش خندید ولی فقط یک لحظه دوباره خشن شد صد رحمت به
قبلش بابا این و با یک من عسلم نمیشه خورد
-میگم چیزی هم ازم مونده؟
با بهت داشتم نگاش میکردم چی میگه این؟؟؟ بعد یک دفعه متوجه حرفش شدم
اول خجالت کشیدم ولی بعد عصبی شدم بیشعور
سرم وآوردم بالا نگاه سردو یخیمو با خونسردی بهش دوختم از تغییر سریعم تعجب

romangram.com | @romangram_com