#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_8
حاضر شروع کردن با عشوه خندیدن
-باید بهت بگم بچه تو که از پایین شهر پاشدی اومدی تا پسرای بالا شهر و بتیغی و
پولی به جیب بزنی اگه میفهمیدی ماشینم چیه زود تصمیم نمیگرفتی بعد
نیشخندی زد پسرا زدن زیر خنده
تران خندید و دو قدم به سمت پسره برداشت پسره اول تعجب کرد ولی بعد خندید
و اونم جلو اومد
-میدونستم عزیزم بیا اینم شماره ، منتظر زنگت هستم
تران دستش و سمت کارت برد ولی تو هوا نگهش داشت و به جای اینکه کارتو بگیره
با عصبانیتی که ازش سراغ نداشتم دستش و بالا برد و با صدای بدی روی صورت
پسره پایین آورد پسره سرش چرخید
-میدونی لیاقت امثال تو چیه ؟ همون دخترای پایین شهری که بزک و دوزک میکنن و
با عشوه هاشون امثال بی لیاقتی مثل تو رو میتیغن
تران مثل بید میلرزید پسره هنوز تو بهت بود پسرا داشتن به سمت دوستشون
میرفتن منم گفتم الان که دعوا بالا بگیره دست تران و گرفتیم و با سرعت از اونجا
بیرون زدیدم تران داشت گریش میگرفت با سرعت به سمت ماشین رفتیم همونطور
هستی داشت باهاش حرف میزد تا آروم باشه تا ماشین و دیدم در و باز کردم ترانه
عقب نشست.
به پشت ماشین نگاه کردم یک سمند از پشت چسبونده بود به ماشین جلو هم که
بی ام و بود و من بهش چسبونده بود آهی کشیدم با عصبانیت در ماشین و باز کردم
ودر محکم بستم هستی: چه خبرته به ماشین خودتم رحم نداری؟
-یکی از پشت چسبونده به ماشین چجوری بیام بیرون از پارک؟ هستی برگشت
عقب
-وای آره میخوای چیکار کنی ؟
-جز انتظار کار دیگه میتونم بکنم؟؟؟؟؟
نیم ساعت بود تو ماشین منتظر بودیم یکیشون بیاد حسابی عصبی بودم
یک دفعه دزدگیر بی ام و روشن خاموش شد به سرعت سرم و برگردوندم که گردنم
صدا داد -بچه ها این همون جیگره نیست؟ هستی: چرا این بی ام و مال
اینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تران که تا الان ساکت بود سریع چشاش و چرخوند -ای جانم گفتم
romangram.com | @romangram_com