#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_7

میکردن و حرف میزدن و گاهی خنده های بلندشون گوش فلک و پر میکرد
باخنده یکیشون به سمت ما اومد و با لبخند سری تکون داد وسلام کرد هرسه تامون
فقط نگاش کردیم
-فک کنم یک خانومه خوب باید جواب سلام و بده اینطور نیست ؟
هرسه تامون با اخم فقط نگاش میکردیم یک لبخندی زد و بر گشت طرف تران این
پسره چرا انقد نمکی فک کرده خیلی خوش خندست رواااانی
از تو جیبش یک کارت در آورد و گرفت طرف تران -این شماره منه عزیزم اسمم
فرزاده تران پوزخندی زد و گفت
-خوب؟

پسره جا خورد
-خوب نداره تا حالا کسی بهت شماره نداده بدونی الان باید چیکار کنی؟ بعد دوباره
خندید
پسره حدود 65سالش بود قدش بلند بود خیلی خوشتیپ بود ولی قیافه ی معمولی
داشت از جام بلند شدم هر دوتاشون از جاشون بلند شدن پسره دوباره دستش
وطرف تران دراز کرد
-اشکال نداره عزیزم تا حالا کسی بهت شماره نداده بدونی باس چیکار کنی من الان
بهت میگم کارت لای انگشت وسط و اشارش بود
-الان باید ازم بگیری و بگی مرسی فرزاد جون
تران داشت خون خودش و میخورد ولی در عین حال پوزخندی زد و گفت
-از اونجایی که تا حالا کسی بهم شماره نداده ترجیه میدم واستم تا یک آدم عالی با
درجه شعور بالا و فهم و درک والبته باسواد و خوشتیپ )نگاهش و از بالا تاپایین پسر
چرخوند ( والبته خوشگل بهم شماره بده منم با خوشحالی شماره رو بگیرم بگم
مرسی عزیزم
پسره با عصبانیت داشت به تران نگاه میکرد تمام افراد حاضر داشتند مارو نگاه
میکردند ترانه قدمی برداشت نرسیده به در پسره با صدای بلند که معلوم بود حرصی
گفت:
-امثال شماها رو خوب میشناسم منتظرین شاهزاده سوار بر اسب سفیدتون خر پول
باشه تا فقط بتیغینش ) هرسه تامون از عصبانیت در حال انفجار بودیم( دخترای

romangram.com | @romangram_com