#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_85
آرتام زود تر از من از ماشین پیاده شد ولی نگاش سمت رستوران بود و هنوز من
وندیده بود.
با دقت بر اندازش کردم. موهاش وفشن کج برده بود بالا ، پیراهن جذب سرمه ای
چسب بدنش بود. شلوار سرمه ای چسب چسب)ای پسر نمیری ، این چه شلواریه
که پوشیدی آخه( ، کالج های سرمه ای ، ساعت بند استیل نقره ای .
عینک مارکشم رو چشاش بود .
یک قدم برداشتم ، نگاش برگشت طرفم بدون اینکه نگاش کنم ازش رد شدم و وارد
رستوران شدم .
به الهه سپرده بودم وقتی از کنارش رد میشم رفتارش و واسم آنالیز کنه.
الاهه خودش و بهم رسوند:
-وای ندیدیش ، قیافش از تعجب مونده بود . همچین نگات میکرد که چی، ولی
نمیدونم آخرش چرا اخم اومد رو صورتش .
-لابد دیده از خودش بهترم حرصش گرفته ، نکبتتتتتتتتتتتتتت.
باهم به سمت میزی که بزرگترا نشسته بودن ،رفتیم وپشتش نشستیم ، الهه از عمد
کنارم نشست تا بتونه رفتارا رو واسم بگه، آرین مجبور شد روبروی الهه بشینه ، هی
واسش خط ونشون میکشید.
-طفلی آرین داره پر پر میزنه زنش و اسیر کردم.
الهه بدون اینکه به آرین نگاه کنه با ناز خندید:
-واسش لازمه ، یکم قدرم و بدونه.میگم این آرتام امروز خیلی تیپ دختر کش زده ها.
ببین مهیا داره میخوردش .
به سمت مهیا برگشتم ، با چشاش داشت قورتش میداد ، پوزخند زدم.
- ایمانم تو رو داره قورت میده.
به ایمان نگاه کردم وقتی دید دارم نگاش میکنم لبخندی زد و به سمت خالم که
داشت حرف میزد برگشت ، آرتام بعضی وقتا نگاهش و عادی بهم مینداخت و عادی
تر بر میداشت.
بعد ناهار قرار شد بریم ویلا استراحت کنیم ، ساعت های 5بریم دریا، شنا.
شلوار پارچه ای و مانتو و شال قهوه ای پوشیدم ، ساعت واتر پروف هم بستم ، همه
با هم رفتیم سمت دریا ، 6دقیقه بعد هم تاجیکا اومدن ، آرتام نبود . پکر شدم.
romangram.com | @romangram_com