#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_83

میکنن آرتام با چشای طوفانی زل زد بهم:
-باهات شرط میبندم که هیچ احدی نتونه منی که به قول تو تو خالیم و نرم کنه.
-من اگه بخوام؟، امثال تو که واسم کاری نداره ، راحت میتونم عاشق کنم آرتام
پوزخند زد، ایمان از تخت پایین اومد:
- من برم یک پفکی چیزی بگیرم، موضوع داره هیجانی میشه، الان میام.
آرتام سرش و جلو آورد: - شما دخترا خودتون و با رابطه به پسرا میندازین ، میبینین
هیچ کار دیگه ای ازتون برنمیاد ، خودتون و...
بقیه حرفش و ادامه نداد ، من قرمز شدم ، سرخ شدم ، احساس کردم درجه حرارتم
روی ، 50داشتم از خجالت میمردم.
به خودم مسلط شدم:یکم خودم وجلو کشیدم
-بهت قول میدم بدون اینکار، عاشقت کنم وبهم التماس کنی ، آقای آرتام تاجیک ،
در ضمن من برای شخصیتم بیشتر از امثال کسایی که باهاشون میپری ارزش قائلم.

با پوزخندی که همیشه رو لبش بود ، از بالا تا پایین من و برانداز کرد:
-اکی ، پس بیا یک شرطی ببندیم، اگه تو تونستی من و عاشق خودت کنی به طوری
که بدون تو نتونم سر کنم
،ماشینم و یک خونه که تو.)(... دارم و شرکتم که خیلی واسش زحمت کشیدم وبه
نامت میکنم ) خودش وجلوتر کشید ( و اگر تو عاشق من شدی )... مکث کرد ،
لبخندی زد ویک ابروش وبالا داد ( باید تا آخر عمرت واسم جون بکنی و کنیزیم
وبکنی .
انقدر به خودم مطمئن بودم که بدون فکر کردن سرم وتکون دادم:
-قبوله .
-امیدوارم پاش واستی و زیرش نزنی چون در اون صورت خودت و حقیر و کوچیک
کردی
از جام بلند شدم : - پس برو رو خودت کار کن که وا ندی آقای مهندس وگرنه اونجا
تویی که کوچیک من میشی.
کفشام و پام کردم و از اونجا دور شدم. عصبی بودم ، خیلی هم به عواقبش فک
نکرده بودم ، اگه نتونم چی ، اگه عاشقش بشم ، قیافش اومد تو ذهنم ، هیکلش و
شکلش خیلی مردونه بود ، واقعا آدم وتحریک میکرد، ولی اخلاقش ،

romangram.com | @romangram_com