#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_3
-من ...من هیچی بابا گفتم چقدر خوبه که علاوه بر زیبایی شرقی مامیت و اخلاقه
خوبشون دست فرمونم به ارث بردی
-آها حالا شد قبلش بد شنیدم
دستم و از گوشش برداشتم دستش و به گوشش گرفت یکم زیرلبی فحشم داد ولی
من خودم وبه نشنیدن زدم .از ماشین پرید پایین.
آینه کوچیکمو از کیفم در آوردم یک نگاه به خودم کردم آرایشم مات ، کم و دخترونه
بود دستی به شالم کشیدم مرتب کردم موهام همیشه انقد میکشیدم که نیاز نباشه
مثل بعضی ها همش دستم به شالم باشه و با عشوه موهام و درست کنم که یک
وقت تو صورتم نیاد!!!
از ماشین پیاده شدم ماشینم 602مشکی بود که مادر جونم ،عشق خودم واسه تولد
81سالگیم واسم خریده بود قربونش بشم....
با هستی به سمت تران رفتیم تا مارو دید پشت چشم نازک کرد و جلوتر از ما راه
افتاد.
به سمتش رفتم دستش و محکم گرفتم
-چته دیوونه دستم
-وقتی با دوستات بیرون میای باید کنارشون راه بری نکه سرت و مثل یابو بندازی
جلوتر بری ترانه با تعجب بهم نگاه کرد -آیناز یک سوال بپرسم ؟
-بپرس
-تاحالا شده ناز کسی رو بکشی یا از کسی معذرت بخوای؟ یکم فک کردم سری
تکون دادم
-تاحالا شده از دل کسی در بیارم ولی نه که، ازش معذرت بخوام
-گفتم چون یاد نمیدم تاحالا حداقل از ما معذرت خواسته باشی همیشه حتی اگه تو
مقصری ما معذرت میخوایم...
اخمام و تو هم کشیدم اون قدر غرور داشتم که خودم و خوار نکنم و جلو کسی سر
خم کنم ممکنه عذر خواهی نکنم ولی همیشه تو دلم شرمنده میشم و سعی میکنم
با کارام معذرت بخوام خوب اینم یکی از خصلت های بد منه دیگه یک دفعه با
دیدن یک مانتو تنه مانکن اخمام باز شد به جاش خنده اومد رو لبم -وای بچه ها
اون مانتو رو نگاه کنید
romangram.com | @romangram_com