#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_23
جواب میداد رامون و کشیدیم از مرد دورشدیم مرده دوباره برگشت یک نگاه بهمون
کرد بعد ازمون دور شد
به آبمیوه رسیدیم هستی رفت سفارش بده من ومامانم کنار در ایستاده بودیم یک
مرده حدود 52 54ساله چشاش سبز بود داشت آبمیوش و میخورد همینطوره که از
آمیوه فروشی بیرون اومد چشش که به مامانم افتاد نی و از تو دهنش درآورد و زل زد
به مامانم اخمام و کشیدم تو هم جام وبا مامانم عوض کردم ، مرتیکه پرو مارو دور زد
دوباره جلو مامانم واستاد با عصبانیت زل زدم تو صورت مرده، برگشت نگام کرد -
خودکار دارین شما؟
عوضی شماره هم میخواست بده از خودمون خودکار میگرفت -نخیر
پشتمو کردم بهش مرده رفت سمت خیابون خوشحال شدیم داره میره ولی رفت
طرف ال 00سفید در و باز کرد یک چیزی برداشت دوباره اومد سمت ما هستی :
بهتره سریع بریم تا نیومده جلو با هم به سمت چهار راه رفتیم که سبز شد وماشینا
راه افتادن مجبور شدیم واستادیم -ببخشید
برگشتیم طرف صدا ااااااااا؟ این که 84ساله قدش بلند بود لاغز بود چشم و ابرو
مشکی زل زدم تو چشاش با عصبانیت گفتم
-بلهههههههه؟
مرده یک نگاهی بهم کرد و زل زدم تو صورت مامانم:
-باور کنین قصد مزاحمت ندارم اگه اجازه بدید چند دقیقه وقتتون و بگیرم و اجازه
بدید تا یک جایی برسونمتون دستم و گذاشتم پشت مامیم به جلو هدایتش کردم و
از خیابون رد شدیم به سمت پیاده رو رفتیم که دیدیم هر دو تاشون اومدن دنبالمون
داشتیم به جایی نزدیک میشدیم که پیاده رو تنگ میشد
-به خدا قصد مزاحمت ندارم میخواستم چند دقیقه ای وقتتون وبگیرم همین...
هنوز حرفش تموم نشده بود که هستی با عصبانیت برگشت طرف مرده دستاش و
باز کرد با عصبانیتی که تاحالا ازش ندیده بودم داد زد:
-چی میگی آقا بیا برو چرا مزاحم میشی بیا برو سریع تا داد نزدم نریختن سرت،
مزاحم نشو
مرده که هول شده بود سریع گفت من مزاحم نیستم خانوم وقتی چشش به صورت
عصبانی هستی خورد دو پا داشت دو تا دیگه هم قرض کرد از اونجا دور شد پشت
romangram.com | @romangram_com