#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_22

-سلام عشقم پیش فرنازم خونه این؟

-آره عزیزم بیا خونه باید باهات حرف بزنم
-باشه افسانه جونم فعلا بای
-بای عزیزم گوشی رو قطع کردم
-چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی ؟
-نگفتی میشناسیش؟
-بعدا برات تعریف میکنم بیا اینم طرحات دستم عقب بردم از پشت بهش طرح
هاش و دادم.
-الان محترمانه پیاده شم
-آفرین خوشم میاد زود میگیری.
فرناز پشت چشمی نازک کرد از ماشین پیاده شد ازش خدافظی کردم به سمت خونه
روندم -سلام بر عشق شیرین خودم خوبین؟
-سلام امید زندگیم خوبی تو ؟ خوش گذشت؟
خندیدم من و مامانم همیشه با این الفاظ همو صدا میکردیم مامیم عشق شیرینم
بود من امید زندگی مامیم.
دستم و باز کردم پریدم بغل مامیم صورتش و یک ماچ آبدار کردم
مامانم خیلی جوون مونده بود 81سالشه و فوق لیسانس داره ، امکان نداره مامیم با
این سنش بیرون بره و واسش خواستگار پیدا نشه یاد یک روزی افتادم که باهستی و
مامیم بعد مدرسه رفتیم آبمیوه سجاد واستاده بودیم که یک مرده حدود 84ساله از
جلو مامانم رد شد و سلام کرد ماهمه بهم نگاه کردیم خندیدیم مرده مارو دور زد اومد
جلو مامانم واستاد:
-ببخشید خانوم من قصد مزاحمت ندارم میخواستم اگه اجازه بدید ماشین دارم تا
یک جایی برسونمتون.
من وهستی رو میگی کوپ کرده بودیم مرتیکه پرروو انگار نه انگار ما هم اونجا بودیم
فکر کرده بود افسانه جوونم خواهر یکیمونه
-نه متاسفم من اهل این حرفا نیستم وسیله هم هست ممنون

مامانم همیشه تو بدترین مواقع ادب و شخصیتش و نگه میداشت و به بهترین نحو

romangram.com | @romangram_com