#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_20

چرا همه ساکت شدن فرناز هر لحظه در حال غش بود -چته فرناز خوبی ؟
دیدم داره پشت سرم ونگاه میکنه
بایک حرکت برگشتنم همانا چشای اندازه نعلبکی همانا، دهن بازم همانا این.....این
...اینجا چیکار میکرد دست به سینه به من نگاه میکرد:
- خوب سخنرانی میکنی دورم چرخید

-نه عالیه تو همه جا سرت هست من واقعا تو بهت بودم
با دادش چهار ستون بدنم شروع کرد به لرزیدن -خانوم امیری این جا چه خبره چاله
میدونه؟
فرناز بدتر از من حالش داغون بود نمیدونستم اینجا چه خبره یعنی آرتام صاحب
شرکت به این بزرگی بود؟ وای
خدا
نمیدونم چرا ولی احساس کردم رنگم داره میپره بازم مثل همیشه روزای اولم فشارم
پایین می افته سرم و آوردم بالا بازم با نگاه خشک و مغرورش داشت نگام میکرد
پوزخند زد
-ببخشید آقای تاجیک این دوستم آیناز رادش امروز قرار بود برام طرح هام و از
خونمون بیاره چون صبح با عجله اومده بودم فراموش کردم واقعا متاسفم با تموم
شدن حرف فرناز صاف ایستادم
-فرناز جان اگه آقای تاجییییییییک)از حرص تاجیک و کشیدم( اجازه میفرمایند یک
لحظه تا پایین بیا کارت دارم.
بعد سرم و برگردوندم به طرف همه کارمند هایی که دورمون جمع شده بودن -من از
شما بابت اینکه صدام بالا رفتم معذرت میخوام بعد برگشتم طرف منشی......
-وشما خانووم ) انگشتم به طرفش گرفتم( کسی بهتون یاد نداده وقتی یک مراجع
میاد چجور باهاش برخورد کنید ؟ بعد سرمو طرف تاجیک چرخوندم صدام وآروم
کردم که فقط خودش بشنوه -البته از همچین رئیسی بعید نیست پوزخندی زدم با
غرور زل زدم تو چشاش
سرم و چرخوندم با سرعت و قدم های محکم رفتم طرف در و خارج شدم.
عصبی بودم خیلی هم، از این آدم بدم میاد به شدت . عوضی من و تحقیر میکنه.
در ماشین و باز کردم نشستم ماشین وروشن کردم، فرناز با دو اومد در وباز کرد

romangram.com | @romangram_com