#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_19

دلم براش یک ذره شده بود سوار ماشین شدم به سمت احمدآباد راه افتادم ترافیک
بدی بود بالاخره به خیابون مورد نظر رسیدم
به بدبختی جا پارک پیدا کردم از ماشین پیاده شدم یک ساختمون بلند روبروم بود
اوه خوش به حالش عجب جایی کار میکنه
شرکت ساختمانی مهرگستران تاجیک
اوه اسمش تو حلقم آسانسور طبقه اول بود دستم و رو دکمه گذاشتم در باز شد
پسری اتو کشیده در حالیکه سرش پایین بود به ورقه هاش نگاه مییکرد از در خارج

شد چقد قیافش آشنا بود پسر بدون توجه به من از لابی خارج شد سوار آسانسور
شدم طبقه 1ام وزدم 6دقیقه بعد رسید صدای زن با ظرافت خاصی طبقه 1ام
واعلام میکرد.
از آسانسور بیرون اومد و وارده واحد شدم یک خانومی بسیار سخاوتمند که همه
جاشونو به نمایش گذاشته بودن جلوی در پشت میزش نشسته بود از دور به
سمتش رفتم
مانتو قرمز ،مقنعه مشکی مدل کرواتی ، رژ قرمز چشا مشکی کرده ناخون مصنوعی
قرمز، مژه مصنوعی لبا پروتز ،گونه ها تزریقی، بینی عملی ای جانم چقدر
طبیعییییییییی
-سلام
زن سرش و به سمت من برگردوند نگاهش و از بالا تا پایین من چرخوند سرش و با
عشوه تاب داد -متاسفم آقای تاجیک وقت ندارن
-آقای تاجیک؟
-زن موشکافانه نگام کرد
-بهتره خودت وبند نکنی چون محل سگم بهت نمیده
زنیکه ........... چه زری زد؟ به من میگه خودم وبند نکنم ؟؟؟؟؟؟ عصبانی شدم خیلی
-اولا بهتره بری توآینه به خودت نگاه کنی از طرز لباس پوشیدن و آرایش کردنت
معلومه چی هستی و درای چه غلطی میکنی
صدام بالا رفته بود فرناز سراسیمه از اتاقش اومده بود بیرون -هیس آیناز آروم باش
-دوما تاجیک کدوم خریه که بخواد به من نگاه کنه فرناز رنگش پرید به تته پته افتاد
منشیش هیچی نمیگفت

romangram.com | @romangram_com