#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_18

و نگاه سرسری کرد -ریز میبینمت کوچولو
-بهتره بریم بیرون همه دارن نگاهتون میکننن
سرم و چرخوندم بدون استثنا همه داشتن مارو نگاه میکردن
خودش و کنار شید و قبل از من از در خارج شد
کیفم و از هستی گرفتم و از در خارج شدیم به ماشینش تکیه داده بود دست به
سینه چشمم به ماشینش افتاد اااااا گفتم این بی ام و خاکستری مشکوکه پس بازم
رفته همین بی ام و گرفته ،، خوشم اومد مصمممهههههه از ماشین فاصله گرفت گره
دستاش و باز کرد به سمتمون اومد -برات یک پیشنهاد دارم با تعجب نگاش کردم
وقتی تعجبم و دید پوزخند زد میخواستم کیفم و بیارم بکوبم تو سرش

این و با پوزخند آفریدن یک دفعه یاد چنگیز مغول افتادم که وقتی به دنیا اومده بود
تو دستش لخته خون بوده که مشت کرده بود از مقایسم خندم گرفت و لبخندی
محو زدم -خیلی خوشحالی که میخوام بهت پیشنهاد بدم؟؟؟ وا برو بمیر
اخمام وکشیدم تو هم
-اگه دلت نمیخواد همینجا پیشنهادم وبدم بیا تو ماشینم با سوء ظن نگاش کردم
وقتی نگاهم ودید پوزخندی زد
-نگران نباش آش دهن سوزی نیستی از تو بهتراش دارن برام له له میزنن
کثافتتتتتتتتتتتتتتت
سرم وبالا گرفتم اخمام وکشیدم تو هم رفتم کنارش لبخند پیروزی رو لبش اومد
دزدگیر ماشینم وزدم که درست کنارش پارک بود منم با لبخند سوار ماشین شدم
اصلا توقع نداشت فک میکرد، سوار ماشینش میشم بچه ها سوار شدن شیشه رو
دادم پایین.
-از این به بعد خواستی پیشنهاد بدی مثل یک جنتلمن برخورد کن گرچه فکر نکنم
یک ذره هم بتونی چون در حدش نیستی، ولی تلاشش مجانیه!!
لبخندی زدم وپامو گذاشتم رو گاز
خندیدم صورتش مثل چی قرمز شده بود آها مثل لبووو هستی یک نگاهی بهم کرد:
بلا شدی قبلا از این عرضه ها نداشتی تران : راست میگه، قبلا ترسویی بیش نبودی
چشم غره اساسی به جفتشون رفتم که ساکت شدن
امروز به فرناز قول داده بودم برم به شرکتی که کار میکنه تا ببینمش

romangram.com | @romangram_com