#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_15

-سلام مرسی کجا قراره بریم مهمون تو؟
-واستا واستا
با تعجب کنار خیابون واستادم
-چیه ؟
-اگه قرار از من سواری بگیرین من نمیام وا خل شد -یعنی چی؟
-یعنی اینکه من فقط مهمونم نه میزبان
خندیدم دختره دیوونه و ببین باز شیطنتش گل کرد -ببینم میتونیم به گردن تران
بندازیم
-آرهههههههههههههه موافقم
تو چراغ قرمز بدیم داشتیم با هم بحث میکردیم که چجوری به گردن تران بندازیم که
یک ماشین پر پسر ادیسون ،توش بودن وبا لبخندای چندش نگامون میکردن، هستی
شیشه رو داد بالا یکی از پسرا شکلک در آورد و اشاره زد شیشه رو بده پایین
-پوزخندی زدم تو رو خدا ببین یک مشت داهاتی به جون ما افتادن..
-حالا خوبه همین دوهفته پیش بود که بی ام و خوشگله رو داغون کردی
با یادآوری اون آرتام چندش صورتم جمع شد ولی عجیب بر خلاف قیافه جیگرش
اخلاقش داغون بود نکبت.

-حرص نخور چاق میشی بعدم هرهر زد زیر خنده
-مرررررررررگ خندش و خورد و ساکت شد
رسیدم دم خونه تران با دو اومد پایین به قول مامیم خاله ریزه
روسری آبی سفید سرش کرده بود مانتو آبی که زیرش یک بلیز سفید میخورد و
بلندیش فقط تا روی زیپ شلوارش بود جلیقه روش تا زانوش بود شلواره لی آبی،
کفشای تخته مشکی ، موهاش وبرده بود بالاجمع کرده بود پرید تو ماشین
-به سلام خانومای خوشمل خودم آماده این بیام یک لقمه چپتون کنم دوتامون
برگشتییم عقب و با اخم نگاهش کردیم
-چیزه.... میگم میخواین شما بیاین منو یک لقمه چپ کنین؟؟؟
با این حرفش هر سه به خنده افتادیم خونه تران تو محل ریس بود و دور دور باید از
اونجا رد میشدیم تو چراغ قرمز ریس بودیم که سه تو بچه سوسول که دستشون تو
جیب باباهاشونه توی یک اسپورتج سفید نشسته بودن -به سلام به خواهرای خودم

romangram.com | @romangram_com