#غرور_عاشقان_پارت_83

برگشتم بسویش و گفتم:برای چی؟

مگر نگفتی بیایم تا انگلیسی بخوانیم؟

با تمسخر گفتم:واقعا برای خواندن انگلیسی آمدی؟

نگاه کوتاهی به پنجره بهرام انداخت و گفت:البته پیش خودت بماند دوست داشتم بهرام را ببینم.

غضب آلود پرسیدم:خب دیدی؟

خندید و گفت:تو که نگذاشتی تازه داشتیم از فرید صحبت میکردیم بهرام میخواست بداند فرید کی به خواستگاری تو می اید.

خواستگاری؟دوباره خواستگاری؟مگر یکبار نیامدید؟مگر نگفتم نه مگر چند بار با خودت صحبت نکردم؟

دوباره خندید انگار خیلی شاداب و سرحال بود .درست برعکس من که اعصابم بهم ریخته بود.بعد در میان خنده هایش گفت:اینها را من میدانستم او که نمیدانست.

نباید هم بداند برای اینکه قضیه خواستگاری من هیچ ارتباطی به او ندارد.


romangram.com | @romangram_com