#غرور_عاشقان_پارت_5

حالا مي آيي بيرون يا نه

(( درس دارم مادرم اجازه نداده بايد ديكته بنويسم.

((بده من برايت ديكته بگويم))

(( راست مي گويي بهرام؟ ))بلند شدم وئ كتابم را دستش دادم.

بهرام كتاب را از دستم گرفت و موذيانه خنديد : اگر كتابت را مي خواهي بايد بگذاري چشم عروسكت را نشانه

((اذيت نكن بهرام جيغ مي زنم ها؟))

خب جیغ بزن مادرت که نیست هر چه قدر میخواهی گریه کن جیغ بزن ها ها ها...

صدای خنده هایش زجرم میداد:دیوانه شد بهرام؟کتابم را بده.

نمیدهم نمیدهم میتوانی بیا بگیر.


romangram.com | @romangram_com