#غرور_عاشقان_پارت_44
شهرزاد و مادرش با صدای بلند میخندیدند و فرانک برایشا از امریکا تعریف میکرد ولی بهارم هنوز دنبال فرصت میگشت تا بتواند راحت بمن نگاه کند.
(8)
و من فقط به شب فکر میکردم.به اینکه چطور با اشتیاق بهرام در برابر حریفش مینشیند و جبعه شطرنج بازی میکند.
با دست راست مشت مشت از آب استخر را بالا میآوردم و دوباره خالی میکردم.صدای شهرزاد باعث شد تا بطرف آنها برگردم.
چطوری پری؟چکار میکنی؟
یک لحظه چشمم به چشم بهرام افتاد تکیه اش را به درخت بید داده بود و بمن خیره شده بود.خجالت کشیدم و سریع نگاهم را به شهرزاد انداختم.
romangram.com | @romangram_com