#غرور_عاشقان_پارت_23

خندم گرفت ولی جای خندیدن نبود خودم را کنترل کردم و گفتم:خب میخواستی موضوع بهداشت را انتخاب کنی.

فرحناز سرش را تکانی داد و باافسوس گفت:مگر چاره دیگری داشتم؟آخر من از لجبازی چه میدانم تک فرزندی که به فول مادرش در رختخواب پر قو بزرگ شده چه کسی با او لج بازی کرده که معنی این کلمه را بداند.

ولی من اگر فرصت داشتم چندین صفحه مینوشتم.

نگاه عمیقی کرد و گفت:راجع به بهرام مینوشتی؟

چشمهایم را برای لحظه ای بستم و چهره بهرام را مجسم کردم بعد گفتم:تابحال شیطان را دیده ای؟

خدا نکند مگر تو دیدی؟

چشمهایم را باز کردم لبهایم را گاز گرفتم :البته بارخا و بارها حتی با او زندگی کردم زیر یک سقف.

وای بس کن پری از جان این بهرام بیچاره چه میخواهی؟

پوزخندی زدم و گفتم:بیچاره؟بیچاره امروز میاید خدا به روزگارمان رحم کند.


romangram.com | @romangram_com