#غرور_عاشقان_پارت_22

(4)



و معلم که متوجه حسادت یا رقابت افسانه شده بود دستی به پشت شانه ام زد و گفت:فردا بمان خانه استراحت کن بخاطر تو درس نمیدهم حیف است شاگرد زرنگی مثل تو در تب بسوزد ولی باز آماده در خواندن باشد.

ممنون خانم شما لطف دارید.

سال تحصیلی تمام شد آخرین امتحان انشا بود .موضوع لجبازی را انتخاب کردم گویا سالها بود که دلم میخواست قلم در دست گیرم و تمام درونم آنچه را که بر دلم سنگینی میکردرا بر روی کاغذ مینوشتم لجبازیهای بهرام را اذیتهای کودکانه اش را...

نوشتی پری؟

صدای دبیر ادبیات بود آخرین جمله را بسرعت نوشتم آیا لجبازی از تنفر برمیخیزد یا از دوست داشتن.و بلند شدم و ورقه را تحویل دادم.

دوستانم در حیاط جمع بودند هر کدام چیزی مسگفتند چشمم به فرحناز افتاد.دستم را تکان دادم و بسویش رفتم.راجع به لجبازی چه نوشتی؟

لبهایش را از روی حرص جمع کرد و گفت:غیر از این موضوع راجع به هر موضوعی میتوانستم بنویسم.


romangram.com | @romangram_com