#غرور_عاشقان_پارت_17
دوباره که تعارف میکنی دختر کی از این اخلاقت دست بر میداری؟
نفس عمیقی کشیدم و در حالیکه بهراف فرحناز بسوی کافه گلاسه میرفتم گفتم:منهم غصه های بزرگی دارم.تو که بهتر از هر کسی موقعیت خانواده مرا میدانی.میدانی که از بچگی حسرت دست گرم پدر را داشتم ولی تو قدر نعمتهایی که خدا بهت داده نمیدانی.مثلا ثروت پدر یا اصلا وجود پدر...
وارد کافه گلاسه شدیم و بعد از سفارش آبمیوه در لژ خانوادگی نشستیم.
راستی پری از بهارم چه خبر؟گفتی در امریکا تحصیل میکند؟
پوزخندی زدم و گفتم:بدبخت به هر چی امریکاییه !حالا از دست بهرام چه میکشند؟البته بزودی مدتی از دست شیطانیهایش خلاص میشوند.
مگر میخواهد بیاید؟
اینطور که فرانک برای خانم بزرگ نوشته بود قرار است اول تابستان بیایند ایران.
جدی؟برای همیشه؟
نه فکر نمیکنم.فقط تعطیلات تابستان.
romangram.com | @romangram_com