#غروب_خورشید_پارت_95

من-يعني واسه همين ازدواج نکرد?

آتوسا-اينم ميشه گفت ولي دليل اصليش اخلاقشون بود پانته آ دختر خودخواهيه و مامانش يعني

زن عموم هم کپي خودش..سرمو انداختم زيروگفتم-پس مامانت هنوزم ميخواد اون عروسش شه

واسه همين با من بده..آتوسا دستمو گرفتو گفت-نه خورشيد..مامانم فقط توقع نداشت..تصور کن

تو چه دختر خوبي هستي.حتي آريا واسه تو مغرور نيس وگرنه آريا کوه غروره

من-اما من معرفي شدم

آتووسا-تو معرفي شدي ولي آريا الکي که نيومد اول 0ماه درحال تحقيق بوديم بعدش

اومديم..کساي ديگه هم بودن ولي اونا به پاکي تو نبودن..لبخندي زدمو چيزي نگفتم..آتوسا-خب

تو از گذشتت بگو..کسي تو زندگيت بوده?

من-نه اصلا من وقتي05سالم بود بابام از پيشمون رفت واسه همين چون مرد خونه نداشتيم سعي

ميکردم مراقب خودم باشم.

آتوسا-خدا بيامرزتشون..آفرين..ولي درک ميکنم از دست دادن پدر سخته ولي سخت تراز اون

واسه من از دست دادن برادره..روکرد بهم وادامه داد-خورشيد همه جوره هواي داداشمو داشته

باش اگر چيزيش بشه ميميرم حتي ازاينکه ازدواج کنين واسم سخته..لبخندي زدموگفتم-نگران

نباش..همه جوره حواسم هست

آتوسا-حالا کي ازدواج ميکنين?من-نميدونم..توکي ازدواج ميکني?

آتوسا-هنوز که موقعيتش پيش نيومده..سرمو تکون دادم.-بيا بريم شام بخوريم.......آتوسا-مرسي

خانمي..چرا زحمت کشيدي..هرسه شام خورديم.بعداز شام با هم چايي وکيک خورديم.آتوسا هم

romangram.com | @romangram_com