#غروب_خورشید_پارت_94


سپيده-فردا مهمون داريم نميتونم....مهسا-اوکي..وخداحافظي کرديمو رفتيم.. رفتم خونه بعداز

خوردن نهار خوابيدم وشب هم يکم درس خوندم ولي خيلي حوصلم سررفته بود..گوشيمو

برداشتمو به آتوسا زنگ زدم.. -سلام خورشيد جون....من-سلام عزيزم خوبي?...آتوسا-مرسي

ممنون.مامانت خوبه?.....من-خوبه ممنون....آتوسا-چيزي شده?....من-نه فقط حوصلم سررفته

خواستم بياي پيشم....آتوسا-واي دقيقا منم حوصلم سررفته آرياهم امروز توشرکت سرش شلوغه

نيست....من-آها پس منتظرم بيا ديگه باشه?....آتوسا-باشه ميام....من-تنها مياي?...آتوسا-

آره.....من-خب باشه.منتظرم..وتلفنو قطع کردم

رفتم به مامان گفتمو رفتم تا غذاي مفصلي درست کنم تا جبران ديشب بشه نگن دختره دستوپا

چلفتيه هرچند تقصير من نبود ولي چه ميشه کرد..واسه شام لازانيا درست کردم و کيک هم داشتيميکم تزئينش کردم و رفتم لباسمو عوض کردم..يه شلوار جين آبي تيره با لباس مشکي که روش

شکل لب قرمز بود.گ،پوشيدم. موهامو هم جمع کردمو آرايش هم نکردم فقط کمي عطر زير

گردنم زدم..آتوسا هم رسيد..رفتيم با مامان استقبالش..بعدازاينکه چاييشو خورد باهم رفتيم توي

اتاقم..رو تخت روبه روي هم نشستيم

آتوسا-خورشيد به خاطر ديشب ناراحت شدم..ببخشيد رفتار مامانم باهات بدبود..لبخند تلخي زدمو

گفتم-اشکال نداره درست ميشه..و بعداز مکث کوتاهي گفتم-آتوسا از گذشته آريا واسم بگو

آتوسا-آريا پسري بود که فقط هدفش آينده بود..ولي پانته آ از وقتي مامانم تاکيد کرد که آريا بايد

باهاش ازدواج کنه خيلي دور و ور آريا ميرفت آريا هم هميشه ميگفت من دنبال دختراي دست

نيافتني هستم ولي پانته آ اون دختري که ميخوام نيست


romangram.com | @romangram_com