#غروب_خورشید_پارت_87
عميق کشيدم..از مامان خداحافظي کرديمو مهسا منو رسوندو بعدش رفت..بااسترس وارد حياط
شدم..دهنم باز شد..چقدراينجاقشنگه..يه حياط خيلي بزرگ که دورتادورش پراز درخت
بود..قسمت چپ يه استخر بودو قسمت راست هم يه الاچيق بزرگ وهمراه حوض بسيار زيبايي
که آبشار کوچکي که دراون بود خودشو به زيبايي نمايان ميکرد...
دربازشدو سميرا جون اومد بيرون..باهاش سلام کردمو وارد شديم..خونشون هم خيلي بزرگ
بود..نماي بيرونش سفيد بود..داخلش هم وقتي وارد ميشدي قسمت جلو پله ميخورد وقسمت
راست هم يه سالن بزرگ بودو روبه روهم آشپزخانه..اول از همه با آقا امير سلام کردم وبعدش
عموي آريا..که فهميدم اسمش ايمان هست..مثل خود آقا امير محترم وشيک بود..البته ميشه گفت
يکم جوون ترهست..وبعدش هم مامان پانته آ که اسم اونم ليلا بود..يه خانم با فيس وافاده اي بود
که ميشه گفت مثل دخترش..کلي هم به خودش رسيده بود..باغرور خاصي سلام کرد..وبعدش هم
آتوسا وپانته آ..که پانته آ هم به زور جواب سلاممو داد
آتوسا-بيابريم لباستو عوض کن..همراهش از پله ها رفتيم بالا..اونجا 5در بود..دريکي از اتاق
هاروباز کرد-بيا اين اتاق آريا هست لباستو اينجا عوض کن.ورفت بيرون..يه اتاق تقريبا بزرگ بود
با ست سورمه اي وسفيد..يه تخت دونفره قسمت چپ اتاق بود وبالاي تختش هم عکسش بزرگبود..چقدرخوشگل شده..يه کت وشلوارسفيد پوشيده بودوباغرور خاصي واون اخم جذابش عکس
گرفته بود..قسمت راست هم يه ميز کامپيوتر بودو ميزکناريش هم يه ميز بود که روش کلي عطرو
اين چيزا بود..کاغذ ديواري اتاقش هم مشکي بود..واقعاکه خوش سليقست
مانتومو درآوردم وشالمو وگذاشتمرو تخت.لباسم هم کت مانند بود وبه رنگ مشکي وزيرش هم
تاپ طوسي پوشيدم وباهمون کفشهاي پاشنه بلندم وموهاموهم باز کردمو ريختم دورم و رفتم
romangram.com | @romangram_com