#غروب_خورشید_پارت_69
خنده جذابي کردوچيزي نگفت..آتوسا-چرا اومديد اينجا..توي اين هوا اينجا کباب ميشيم..
نيما-من يه آشنا دارم که اينجا ويلاي کناردريا اجاره ميده.اگر قبول کنيدواسه اين چندروز يه ويلا
بزرگ اجاره کنيم بريم اونجا..همه موافقت کرديم وباکمک هم وسايل هارو جمع کرديم وسوار
ماشين شديم.چون مسير اونجا کمي دوربود آريا ماشينشو داد دست نيما وخودش هم اومد سوار
ماشين مهسا شد که برونه.اخه ميگفت خطرناکه..مهساهم رفت پيش ماهان که تنها نمونه..من
رفتم جلو نشستم وسپيده هم عقب..
توي راه بوديم وهر5تاماشين پشت سرهم،که نيما چراغ زد ونگه داشت.راننده ها پياده شدن ونيما
بهشون چيزي گفت واوناهم سرشونو تکون دادند وسوار شدند..من-چيزي شده?
آريا-نيما زنگ زده به دوستش.دوستش هم گفته ويلاي کنار دريا خالي ندارن واسه اجاره دادن.ولي
يه جاي سرسبز داره ماهم قبول کرديم..
راه افتاديم..بعد از نيم ساعت رسيديم.واسه رسيدن به ويلا بايد مسير پر از سنگي رو رد
ميکرديم..بالاخره بعد ازکلي دردسر اون مسير رو ردکرديم ورسيديم به ويلا..ماشين هارو برديم
داخل حياط..حياط بزرگي داشت که دورتادورش پراز درخت بود وگل وگياه..آخر باغ ياهمون حياط
هم خونه بزرگي بانماي سنگي وجود داشت..مردها رفتن که پول اجاره رو بدن ومادختراهم رفتيم
داخل ويلا..نماي داخلي ويلا هم خيلي زيبابود..سمت چپ سالن بزرگي قرارداشت وروبه روهم
آشپزخانه..سمت راست هم پله بود که فکرکنم ميخورد به طرف اتاق خواب ها..از پله بالا
رفتيم.راهروي باريکي بود که هردوطرف2تا در بود..يعني ميشد گفت2خواب..سري به اتاق خواب
هازديم5تا از اتاق ها تخت دونفره داشتند واون دوتاي ديگه هم تخت0نفره..اتاق خواب هاي
romangram.com | @romangram_com