#غروب_خورشید_پارت_70
کوچکي بودند وهراتاق خواب حمام ودستشويي کوچکي هم داشتند..رفتيم پايين وروي مبل
هانشستيم..پسرهاهم اومدند..
إتوسا-اينجا فقط2تااتاق هست و5تااز اون ها تخت دونفره دارن ولي اون دوتاي ديگه تخت تک
نفره..خب چطوري تقسيم شيم?
همه داشتيم فکرميکرديم که سپيده گفت-خب ببينيد..
همه سرها برگشت سمت سپيده..
سپيده-طرلان دوست آتوسا هست پس چون درکنار بقيه احساس غريبي ميکنه با اتوسا توي يه
اتاق..منم ميرم بامهسا.مازيار وسپهرهم باهم..وميمونه شما5نفر.خورشيد که ميره بانامزدش ونيما
وماهان هم توي اون دواتاق تک نفره.
مهسا-آره اوکي شد..
من-اما...
سپيده-واي خورشيد اعتراض نکن آريا نامزدته.محرمين..
واي نه..من با آريا توي يه اتاق خجالت ميکشم.نگاه آرياکردم که بهم لبخند زد..قلبم داشت تند
تند ميزد.سپهر بلندشد وگفت-باجازه من ميرم تو اتاق.وساکشو برداشت ورفت..بقيه هم بلندشدنرفتن ومازيار رفت توي حياط که تلفن بزنه..اما من به بهانه آب خوردن توي آشپزخانه بودم که
ببينم چه خاکي بايد توسرم بريزم..هرچي فکرکردم به نتيجه اي نرسيدم.تصميم گرفتم برم توي
اتاق..از پله ها بالا رفتم..يه لحظه موندم..يعني اتاق ما کدومه?خب اين دوتا اوکي که يک نفره
هستن.ميمونه اين چهارتا..رفتم سمت اتاق هاي آخري..در اتاق سمت راست رو باز کردم.از چيزي
romangram.com | @romangram_com