#غروب_خورشید_پارت_64


يکم فکرکردو آروم زيرلب گفت-سپهر هم بياد..ونفس عميقي کشيد..

من-باشه

سپيده-به نگين ومژده هم بگيم?

مهسا-نه من بهشون زنگ زدم قراره فردا براي نگين خاستگار بياد مژده هم بايد باشه(اينو بگم

که مژده ونگين هم دخترخاله هستن)

سپيده-باشه پس.الان بريم زنگ بزنيم که فردا صبح زود بيان

مهسا-باشه بريم...وسايل شام رو برديم وگوشي هامون رو آورديم.هرسه شروع کرديم به تلفن

زدن..

آريا بعد از چندتا بوق جواب داد-الومن-سلام آريا جان خوبي?

آريا-مرسي ممنون خانمي تو چطوري?

من-مرسي منم خوبم

آريا-چيزي شده?

من-نه فقط ميخواستم بگم که با بچها هماهنگ کرديم فردا دور هم باشيم.خواستم بگم تو وآتوسا

هم حتما بيايد

آريا-باشه..فردا کار هارو ميسپارم دست چند نفر با آتوسا ونيما ميايم

من-باشه پس منتظرتونم

آريا-پس آدرس دقيق جايي که هستيد رو واسم بفرست


romangram.com | @romangram_com