#غروب_خورشید_پارت_6


مهسا-اه،اين روشن نميشه بازسپيده-ازاين غراضه هيچي بعيد نيست

مهسا-به توچه دلتم بخواد

من-اه بسه بابا يه لحظه لالموني بگيريد ببينيم چکاربايد کرد..پياده شدم ومهسا وسپيده هم پياده

شدند

مهسا کاپوت ماشين رو بالا زد وهرچي نگاه ميکرديم چيزي دست گيرمون نميشد.خيلي جالب بود

هرسه مون سرهامون رو کرده بوديم توي کاپوت.توي اون شرايط فهميدم خنديدن مناسب نيست

واسه همين به لبخند پررنگي اکتفا کردم

باصداي پسري برگشتيم عقب-خانما مشکلي پيش اومده?

هيکل وزيبايي اون پسر باعث شد که بجاي پاسخ دادن بهش چشم بدوزيم

قدبلندي داشت وهيکل سيکس پک ودرشتش که توي لباس به خوبي مشخص بود.پوست سبزه

وچشم وابروي مشکي.درکل جذاب بود

پسره خنديدوگفت-پرسيدم مشکلي پيش اومده?

اه حتماميگه چه دختراي نديده اي هستن اينجور زل زدن به من

مهسا با لکنت گفت-ما...ما

ديدم داره آبرومونو ميبره سريع گفتم-راستش ماشين روشن نميشه

پسر-اگر اشکال نداره يه نگاه بهش بندازم شايد بتونم کمکي کنم

سپيده-چه اشکالي بفرماييد ممنون ميشيم


romangram.com | @romangram_com