#غروب_خورشید_پارت_59

همونطور که ميخنديدم گفتم-بياين نهار بخوريم.ساعت5هستا ضعف کردم...بلندشدن وهرسه

نهارمونو خورديم و روي تخت دراز کشيديم..

من-اي واي به مامان و آريا يادم رفت خبر بدم

مهسا-آره راست ميگي

بلندشدمو به مامان زنگ زدم وبعدش به آريا.

آريا-الو

من-سلام

آريا-سلام خورشيد خوبي

من-مرسي خوبم.خواستم خبر بدم که رسيديم

آريا-الان?

من-نه چندساعتي ميشه اما خب ببخشيد يادم رفت

آريا-اشکال نداره.خب الان کجايين?

من-الان مسافر خانه هستيم شب هم ميريم طرف ساحل

آريا-خطرناکه نرين

من-نه نگران نباش مراقبيم

آريا-خيلي خب باشه ولي مراقب باشينمن-چشم.خب ديگه کاري نداري?

آريا-نه عزيزم بازم ميگم مراقب باشيد خدانگهدار

من-خداحافظ

romangram.com | @romangram_com