#غروب_خورشید_پارت_57

سپيده-نه گلم ماهم داشتيم به همين فکرميکرديم..مهسا بلند بلند شروع کرد به خنديدن..

از پشت يکي زدم پشت گردن سپيده که آخش بلند شد

من-اصلا کي به تو اجازه داده همش ميري جلو ميشيني

سپيده-خب من بايد جلو بشينم.تو بياي جلو بااين قيافت هواس راننده ها پرت ميشه تصادف ميشه

مهسا-مرض..از توي ميمونک که بهتره

سپيده-ووشششش باشه بابا شما خوشگل

مهسا-خب آماده اين بچه ها?

سپيده-بله ناخداوهرسه مون زديم زير خنده...راه افتاديم سمت بوشهر.انقدر خوابم ميومد که چشمام ديگه خمار

بود..

مهسا-ببين خورشيد اگر بخواي بخوابي زجرت ميدم.بايد بيدار باشي.مسافرت کيفش به توي راه

بودنشه.

من-واي مهسا جون عمت ولم کن

سپيده-حالا اگر راست ميگي بخواب..ضبط روplayکرد ويه آهنگ شاد گذاشت وصداشو تا آخر بلند

کرد.مهسا وسپيده هــــو هــــو ميکردن و قر ميدادن..منم تو حال خودم بودم.انقدر خوابم

ميومد که نفهميدم توي اون سرو صدا چطور خوابم برد...

وقتي چشم باز کردم مهسا متوجه شد

مهسا-اي بي شرف گرفتي خوابيدي.حيف که دلم نيومد بيدارت کنم وگرنه حالتو ميگرفتم

سپيده-کوفتت بشه

romangram.com | @romangram_com