#غروب_خورشید_پارت_56


شدن حال وهوا..گفتم که بدوني

چند دقيقه بعد جواب داد:سلام.باشه برين به سلامت.مرسي که خبر دادي.چيزي لازم ندارين?

جواب دادم-نه ممنون از اينکه فکري

آريا-خب پس،فردا وقتي رسيدين بهم خبر بده.يه جاي امني هم برين.شب خوشجواب دادم-باشه.خداحافظ

گوشيمو گذاشتم کنار وچشمامو بستم وخوابيدم........

صبح باصداي مامان از خواب بيدار شدم

مامان-خورشيد پاشو ديگه.مگه نميشنوي دختر?دوستات تانيم ساعت ديگه اينجا هستن

همونطور که چشمام بسته بود غر زدم-واي مامان چرا هرروز بايد با غرغر کردن هاي تو

بلندشدم.خب گوشيم هست که.تازه اون باآرامش بيدارم ميکنه...يه دفعه مامان زد زير خنده.حالا

کي بخند کي نخند.آخرش داشتم ديوونه ميشدم.بلندشدمو پريدم تو دست شويي..از دستشويي

که بيرون اومدم مامان داشت صبحانه آماده ميکرد.منم رفتم تو اتاق و آماده شدم.

يه شلوار کتون مشکي با مانتو جلوباز صورتي پررنگ وزيرش هم تاپ مشکي پوشيدم همراه شال

مشکي و کفش اسپورت مشکي..آرايش هم فقط کرم ضد آفتاب وبرق لب بود...رفتم صبحانه

خوردم.مهسا تک زد رو موبايلم.سريع بامامان خداحافظي کردم وزدم بيرون(البته ناگفته نماند که

کلي هم نصيحت کرد که مراقب باشيد واين حرف ها)..دخترا رسيده بودن.وسايل رو گذاشتم

صندوق عقب ورفتم عقب نشستم..

من-تورو خدا يه وقت پياده نشين ها.خدايي نکرده خسته ميشين


romangram.com | @romangram_com