#غروب_خورشید_پارت_3

من-اين پانته آ..وچشمامو ريز کردمو ادامه دادم-دلم ميخواد همچين موهاشو بکشم..دختره مغرور

مهسا-وللش بابا خوددرگيري مزمن داره.. استاد به هر سه مون چشم غره اي رفت که ساکت

شديم و به در گوش کرديم..متوجه گذشت زمان نشدم که بعد از اتمام کلاس از جا برخاستيم

مهسا-اخي راحت شديم..بچها بياين بريم نهار يه جايي. ماهم قبول کرديم که سپيده توي مسير

حياط گفت

صبرکنيد من برم پيش مازيار ازش جزوه بگيرم

مهسا-اي درد بگيري دختر توهم از اين کارات دست برنميداري خوبه محلتم نميزاره ها بشين

سرجات

سپيده-واي چي ميگي?دلشم بخواد.مطمئن باش من اينو تور ميکنم

ورفت سمتش..ماهم با بي حوصلگي نشستيم روي نيمکت..داشتم به اين فکرميکردم که سپيده

بخاطر زيباييش هر پسري رو جذب ميکنه واونم سوء استفاده ميکنه از زيباييش وبا صدنفر دوستميشه..ولي خداييش هميشه رعايت ميکرد که اونا از حدشون خارج نشن..از اين فاصله بهش دقيق

شدم

قدش متوسط بود برعکس منو مهسا که قدامون بلند بود.هميشه کفش پاشنه بلند ميپوشيد که به

ما برسه..هيکلشم خوب بود.پوستش مثل مهتاب سفيدبود وموهاي بلند مشکي وچشماي درشت

طوسي..توي صورتش واقعا چشماش ادمو جذب ميکرد..بيني قلمي کوچيک ولباي گوشتي که خيلي

بهش ميومد..در کل دختر خيلي جذابي بود

سرمو چرخوندم و يه نگاه به مهسا که کنارم نشسته بودو سرش توي گوشي بود انداختم

اونم قدش مثل من بلند بود و هيکلي لاغر،پوست سفيد وبيني کوچيک ولب هاي خوش رنگ

romangram.com | @romangram_com