#غروب_خورشید_پارت_205
ديگه بااين بچه همه بدبختي ها تموم ميشه..سپهر هم ميفهمه بچم باباي خودشو ميخواد بيخيال
ميشه..
دستي روي شکمم کشيدم..خيلي خوشحال بودم..بايد امشب رو باآريا جشن بگيريم..ميخوام
اولين نفر اون باشه که بفهمه..سريع با عجله از درمانگاه زدم بيرون..
رفتم فروشگاه وکلي کواد غذايي از جمله چندتا گل رز قرمز خريدم..رفتم خونه..سريع واسه نهار
يه چيز خوردم..
رفتم دوش گرفتم..يه دامن کوتاه قرمز ويه تاپ دکلته اي سفيد وکفش پاشنه بلند قرمز هم
پوشيدم...موهامو هم لخت کردم وآزاد رهاشون کردم..يه رژ قرمز هم زدم وچشمامو هم دورش
سياه کردم..زير چشمم هم که گودي وسياه شده بود رو بار کرم پوشوندم...شدم خورشيدي که
آريا ميخواد..کلي هم عطر زدم ورفتم پايين..بايد دقت ميکردم..اخه نميخواستم بچم چيزيش
بشه..آهان اسمم بايد مشخص کنيم..بايد اون يکي اتاق رو بزاريم واسش..ولي پسر بود يا
دختر?آريا دختر دوست داره..مطمئنم دخترميشه...ولي چه اسمي??آهـــــــــان!!!!!
آريا ميگفت اسم آرام دوست داره..خورشيد اينارو بيخيال برو کاراتوکن..
واسه شام لازانيا وکباب درست کردم به اضافه چيزاي ديگه مثل سالاد وژله
رفتم ميز رو خيلي زيبا تزئين کردم..گل هاي رز رو هم گذاشتم توي گلدان وگذاشتم روي
ميز...جواب آزمايش روهم گذاشتم روي ميز...
ساعت01شده بود..آريا ديگه بايد الان برسه...
رفتم وموزيک لايت وآرومي هم گذاشتم وصداشو کم کردم...منتظرش نشستم...............
romangram.com | @romangram_com