#غروب_خورشید_پارت_201

کمکم کن...داشتم ميمردم..نميتونستم بدون آريا دووم بيارم..حتي يه لحظه فکرش هم ديوونم ميکرد..سپهر

خدا لعنتت کنه..داري نابودم ميکني..

اخه من چکار کنم??آريا ومهسا..حتي بقيه روهم از دست ميدادم..آريا نابود ميشه..

نميتونستم تحمل کنم..اگر اون عزيز مامان...يامهسا يا سپيده يا حتي...حتي آريا باشه چي??نه

نه...باصداي بلندزجه ميزدم..نميتونستم..داغ عزيزمو نميخواستم ببينم..خدايا تو بزرگي..گوش کن

به حرفام..نجاتم بده..تنهايي چکارکنم?به کي بگم دردمو..چجور زندگي کنم?چطور آريا رو

فراموش کنم?چطور خورد شدن مهسا رو ببينم?چطور خوشحالي اونو پانته آرو ببينم?

گريه حتي نميزاشت نفس بکشم..

* * * * * * * * * *

سه روز از اون جريان ميگذره...تواين مدت خورد خورد بودم..هرروز گريه..زير چشمام سياه وگود

شده بود..آريا چند بار دعوام کرد که چي شده ومنم حرفي نميزدم..فقط اشک ميريختم...

الان آريا ديگه ميرسه...روز سوم هست...من بهش چي بگم?

همون لحظه در باز شدو آريا وارد شد..اشکامو پاک کردم..آريا منو ديد اومد سمتم..با داد گفت-

خورشيد تو چه مرگته?هان?سه روزه نه حرف ميزني نه چيزي ميخوري..ببين قيافتو...چته?بگو

زدم زير گريه وبغلش کردم...

من-آريا باور کن فقط دلم گرفته..حالم خوب نيست..

منو به شدت پس زد...

باداد جوري که شبيه نعره بودگفت-منو خر فرض نکن...بگو چته?کسي کاري کرده

romangram.com | @romangram_com