#غروب_خورشید_پارت_193
هستن...مطمئنم که مهسا نمياد اخه شب باسپهر قرار داره..
به آريا زنگ زدم گفت که شب زودتر مياد..
رفتم که آماده شم..تصميم گرفتم يه پالتو صورتي کثيف باخال خال هاي سفيد وشال وشلوار
صورتي پررنگ وکفش عروسکي سفيد..
آرايشم هم فقط ريمل بود وموهامو هم از پشت شل بستم وجلوي موهامو هم فرق وسط زدم..همه
چي عالي بود..کيف دستي سفيدمو هم برداشتم..
آريا تک زد گفت که جلوي در پشتي منتظره..از خونه رفتم بيرون وسوار ماشين شدم..باران نم نم
ميباريد..
من-سلام عشقم خوبي?
لبخندي زدو گفت-مرسي خانومم توخوبي?
من-خوبم
حرکت کرديم سمت خونه..يکم بعدرسيديم..ماشين رو بيرون پارک کرديم ورفتيم داخل...مامان در
وباز کرد
من-سلام مامانم..
مامان-سلام دخترکم خوبي مامان?گونشو بوسيدم وگفتم-مرسي..
وارد شدم آريا هم پشت سرمن وارد شد..
همه بودن..با تک تکشون سلام کرديم..همونطور که گفته بودم مهسا نبود..
نشستيم..کمک مامان ميوه وچاي به همه تعارف کردم..خودمم يه سيب وچاي برداشتم ونشستم
romangram.com | @romangram_com