#غروب_خورشید_پارت_192
صورتم کشيدم..خيس خيس بودم..من کي گريه کردم?!
بلندشدمو رفتم سمت اتاق..آريا دنبالم نيومد..فکرکنم ميدونست که بايد فکرکنم...
رفتم توي اتاق وتوي خلوت خودم اشک ريختم..به بختم..به کسي که سعي داره زندگيمو نابود
کنه..چرا من?شر سپهر کم شد حالا نوبت اونه....
متوجه شدم کسي کنارم نشست..
آريا-خورشيد من بهت واقعيتو گفتم..مطمئن باش هيچکس تواين دنيا به اندازه توواسم ارزش
نداره..
سرمو بلندکردم وتوي آغوشش شروع کردم بلندبلند گريه کردن..
موهامو نوازش ميکرد..ميون هق هق گفتم-آريا چرا اخه?چرا مبخواد بازندگيمون بازي کنه?چرا
نميزاره زندگيمونو کنيم?
گريه امونم نداد ادامه بدم..آريا-ديگه نميزارم..گريه نکن عشقم..ديگه پانته آ نميتونه کاري کنه...
کلي باهام حرف زد که بالاخره آروم شدم..ديگه دوري تموم شد..
خوشحال بودم همه چي درست شد..باعشق آريا رو بغل کردم..
من-خيلي دوست دارم..هيچوقت بهم بي توجه نباش.اگر بدوني چي کشيدم وقتي ازم دور بودي...
چيزي نگفت به جاش لبخندي از سرعشق زد که سرشار از احساس بود..
* * * * * * * * * * *
امروز مامان زنگ زد واسه شب دعوتمون کرد خونه..گفت سميرا جون وخاله ايناهم
romangram.com | @romangram_com