#غروب_خورشید_پارت_185

بلند شدم..همراه پسر رفتيم وسط..همين که اومدم دستمو دور گردنش حلقه کنم آريا به شدت

پسش زد..يقه پسررو چسبيد وگفت-ميخواي با زن من برقصي ها?واومد مشت بزنه بهش که نيما

گرفتش...خداروشکر.کسي نتوجه نشد..مازيار پسررو برد ونيما هم اومد آريا رو ببره که آريا پسش

زد واومد سمتم..ترسيدم..يه قدم رفتم عقب..اومد سمتمو دستشو دورم حلقه کرد..انقدر محکم

فشرده بود که گفتم الان هست که هردو يکي بشيم..بازوشو گرفتم وسعي کردم به عقب هلش

بدم اما توي دستاش اسير بودم..دستم همونطور روي بازوش بود..

آهنگ عوض شدو اين دفعه آهنگ(جاه طلب)از بابک جهانبخش پخش شد..آهنگ خيلي زيبايي

بود.....

هردو توي سکوت بوديم..ميشه گفت که فقط ماتکون ميخورديم نه ميرقصيديم..بااينکه الان پيش

آريا بودم اما دوري رو حس ميکردم..

آريا-خورشيد

بالاخره حرف زد..چيزي نگفتم تاخودش ادامه بده..

آريا-خورشيد من...

همون لحظه چراغ ها روشن شدو صداي جيغ ودست مهمان ها بلندشد..خدامرگت بده

ارکستر...باخشم برگشتم طرف کسي که پشت پيانو بود..نيما بود..باخشم نگاهش کردم..تمام

خشممو ريختم توي نگاهم وبهش چشم دوختم..فهميد که بدموقع بوده باشرمندگي سرشو

انداخت پايين..باسوزش اشک توي چشمام نگاهمو به سمت ديگه کردم..آريا نبود..رفته بود گوشه

اي ايستاده بود..اگرمن خورشيدم کاري ميکنم که خودت به حرف بياي.بسه اين همه منتتو

romangram.com | @romangram_com