#غروب_خورشید_پارت_183
که بي حال فقط قرميدادم اشک از چشمام چکيد..مهسا متوجه شدو اومد بغلم کرد...
مهسا-خورشيدم گريه نکن درست ميشه..توپشتت بهش هست ولي من ديدم که نگاهش همش
به تو بود..
ميون گريه وبغضي که توي صدام بود گفتم-ولي اون نيومد..مهسا اگر پانته آ اونو جذب خودش
کرده باشه چي?
ازاين حرفم شدت گريم بيشترشد..دلم واسه خودم ميسوخت..واسه اينکه انقدر ضعيف بودم..
مهسا يکم دلداري دادو اشکامو پاک کردمو رفتم که بشينم..سرم پايين بود که......
متوجه شدم دستي دور بازوم چيچيد وپس از اون به سمتي کشيده شدم..خودش بود..آريا
بود..حرفي نزدم ودنبالش کشيده شدم..رفتيم توي حياط..کسي اونجا نبود..چسبوندم به ديوار وبازومو محکم گرفت وگفت-دليل کارات
چيه?هان?ميخواي حرص منو دربياري?
نتونستم جلوي دل شکستمو بگيرم..اشکام تند تند شروع کردن به باريدن!!
دستمو به شدت از چنگش بيرون آوردم وميون گريه با خشم زل زدم ت ي چشم هاش..اونم اخم
داشت..
با صدايي که از گلوم به روز خارج ميشد گفتم-دليل کار من چيه يا کار تو?تو اصلا منو زن خودت
ميدوني?
وصدامو بردم بالا وگفتم-نقش من چيه تو زندگيت?تو چته آريا?چرا دوري ميکني?چرا نميگي
چته?مگه من نيستم که همدم تو شدم..اخه اگه درد داري،دوري وشب دير اومدنت چيه?اين همه
دوري..اين همه سردي..بعدش رقصيدن من گناهه?
romangram.com | @romangram_com