#غروب_خورشید_پارت_175

آريا باتعجب نگاهم کرد وبعد چشماشو ريز کردوگفت-خورشيد حرفات بود ميده..احساس ميکنم

چيزي شده که اين حرفترو ميزني

من-نه عزيزم..فقط ميترسم..اخه همه يابهتربگم بيشتريا به ازدواج ما حسودي ميکنن..مخصوصا

پانته آ

آريا-نگران نباش من هميشه پشتتم کسي نميتونه کاري کنه..

وباآرامشي که توي نگاعش بود بهش خيره شد..چقدر زندگي درکنار آريا وبدون مشکلات عاليه...

دست آريا رو گرفتم وگفتم-واااي آريا بيا بريم توي آب...ودويدم اونم حرفي نزدو باهم رفتيم توي

آب..داشتيم توي آب راه ميرفتيم که من يه دفعه پريدم وشروع کردم به شنا کردن..صداي آريا

درحالي که صدام ميزد به گوش ميرسيد وبعد از اون،اونم پريد توي آب واومد سمتم...

داشتم شنا ميکردم که متوجه شدم آريا از پشت کمرمو گرفت وبرم گردوند..دستمو گرفتوتوي آب

باهم کلي شنا کرديم وکلي هم خوش گذشت......

يک ماه از ازدواج من وآريا ميگذره...توي اين يک ماه من خطمو عوض کردمو اتفاق خاص ديگه

اي نيوفتاده...

اين روزها آريا خيلي مشکوک شده..شب ها دير وقت مياد خونه،،بعضي شبا هم حتي مست مياد

خونه،،از من هم خيلي دور شده...

همش نگرانم ميترسم اتفاقي افتاده باشه يا چيزي آزارش ميده..صبح ها که زود ميره سرکار وشب

هام دير مياد خونه..من اصلا چند روزه درست وحسابي نه ديدمش نه باهاش حرف زدم..

الان ساعت03هست ومنتظر آريا نشستم..ولي هنوز نيومده..

romangram.com | @romangram_com