#غروب_خورشید_پارت_172
برداشت ورفت..
آروم آروم رفتم سمت موبايلم..باترس واضطراب برش داشتم..شماره سپهر روگرفتم...
بعد از چند تا بوق صدايي به گوشم رسيد..
-بـ..بله
خودش بود.خود عوضيش بود..نفس عميقي کشيدم وگفتم-ببين دارم باروي خوش بهت ميگم من
شوهر دارم دست از سر من بردار آشغال
سپهر-ببين خورشيد.من ميدونم هنوز علاقتون به هم شديد نشده..من دوست دارم خورشيد..خيلي
زياد.ببين بيا بامن ازدواج کن قول ميدم پشيمون نشي.بهترين زندگي واست فراهم ميکنم..نميتونستم تحمل کنم..همونطور که گريه ميکردم بلند گفتم-تو به حقي چنين حرفي ميزني..من
ميگم من شوهر دارم..من آريا رو از جونمم بيشتر دوست دارم.تو يه عوضي بيشتر نيستي.از
زندگيم برو بيرون.گورتو گم کن
سپهر-ببين نزار کاري کنم که دلم نميخواد...قلبم ايستاد..ترسيدم ولي به روي خودم نياوردم..
من-هـ..هيچ غلطي نميتوني کني..در ضمن پاتو از زندگي مهسابکش بيرون.اونو وارد بازي
احمقانت نکن
سپهر-طلاق بگير تا مهسا اذيت نشه
تقريبا جيغ زدم-ازت متنفــــــــرم..وگوشيو قطع کردم..نميتونستم جلوي گريمو
بگيرم..باصداي بلند داشتم گريه ميکردم..علاقه سپهر داره به همه آسيب ميرسونه..بعد ازاينکه يه
دل سير گريه کردم رفتم صورتمو شستم..تاآريا نيومده سريع سفره رو چيدم..همون موقع آريا هم
romangram.com | @romangram_com