#غروب_خورشید_پارت_168


پس حتما خوش ميگذره..ولي اي کاش دختراهم بودن..انشاا.. دفعه ديگه بادختراميايم..

حدود دوساعتي گذشت..همه جاي پارک و دور زديم..روبه آرياگفتم-بيا عکس بگيريم..

آريا هم قبول کرد و رفتيم گوشه اي از درياچه ايستاديم..آريا گوشيش رو داد دست پسري که

درحال عبور بود..به طرز وحشتناک خودشو درست کرده بود..انگار برق گرفته بودش..ولي خب

چاره اي نبود کسي اون طرف ها زياد عبور نميکرد..

پسرهم گوشي رو گرفت وچندتا عکس باهم انداختيم..متوجه شدم که پسر توي گرفتن عکس

هاي آخري يه جور بدي نگاهم ميکرد اما به روي خودم نياوردم..نگاه آريا کردم بااخم داشت به

پسره نگاه ميکرد..اما پسره حواسش به آريا نبود وداشت بالبخند چندش آوري نگاهم

ميکرد..متوجه شدم که آريا رفت سمت پسره..رفتم جلوش وگفتم-آريا بي...

اما اون هلم داد.همين که پسره شصتش خبردار شد که آريا داره بهش حمله ميکنه اومد در بره که

آريا سريع يقشو چسبيد..باداد روبهش گفت-مرتيکه به چي زل زدي ها?مگه ميخواي حالتو جا

بيارم...هرکاري کردم آريا بيخيال نشد..آريا-که بهش لبخند ميزني آره?ويه مشت خوابوند تو دهنش که پسره پخش زمين شد..از ترس

شروع کردم به گريه کردن..چند تا مرد درحال عبور اومدن وجداشون کردند..پسره رفتو آريا هم

راه افتاد سمت ماشين..دنبال رفتم..سوار ماشين شديم(اينوهم بگم که آريا ماشين واسه دوروز

کرايه کرده..)توي ماشين رومو جهت مخالف آريا کرده بودم که متوجه شدم دستي روي پام

نشست..بااخم روبهش گفتم-واسه چي دعوا کردي?

آرياهم بدتر جوابمو داد-چون اون مرتيکه هيز از اولش داشت نگاهت ميکرد..ول کنم نبود عوضي..


romangram.com | @romangram_com