#غروب_خورشید_پارت_154


باصداي آريا برگشتم سمتش-از جشن خوشت اومد?

لبخند زدمو گفتم-هم تو وهم اين جشن وتمام امکاناتش خارق العاده هستين..

مامان وسميرا جون اومدن باعجله سمتمون

مامان-آماده ايد?عاقد تازه رسيده

من-عجبي لطف کرده

مامان-خورشيد هيچي نگو فقط حاضر باشيد تامنم برم بيارمش

آريا-خورشيد جان عاقد جاهاي ديگه هم کار داشته.اشکالي نداره که

سميراجون با نگاه اخموش روبهم گفت-غرنزن خوب نيست عروس روز عروسيش بداخلاق

باشه...وبا مامان رفتن..

عاقد هم اومد..خوشحال بودم اما کمي هم استرس داشتم..

جو ساکتي درست شده بود..همه چشم به ما وسفره عقد دوخته بودند..سفره عقدم خيلي خوشگل

بود..به رنگ سفيد وطلايي..

سپيده وآتوسا حرير سفيد رنگي رو بالاي سرمون گرفتن ومهسا هم جفت قند رو توي دستش به

حرکت مياورد..عاقد هم روي صندلي نشست وما بعد از خواندن قرآن عاقد شروع کرده به خواندن

خطبه...

زير لب بسم الهي گفتم وعاقد شروع کرد-خانم خورشيد قاسمي آيا وکيلم شما را به عقد آقاي آريا

ارجمند بدون اجبار وبا خواسته قلبي وميل خودتان در آورم?وصداي مهسا بود که به گوش ميرسيد-عروس رفته گل بچينه


romangram.com | @romangram_com