#غروب_خورشید_پارت_15

موهامو داشتم خشک ميکردم که گوشيم زنگ خورد..حتما مامان بهشون گفته الان فقط تکه

ميپرونن.

من-الو

مهسا-به به عروس خانم.توهم رفتي قاطي مرغا

من-زهرمار مهساهنوز هيچي نشده دارين واسه خودتون ميبرين و ميدوزين

مهسا-حالاهرچي.گوش کن نهاردرست نکن منو ماهان امروز ميايم اونجا نهارهم مامان درست

کرده مياريم.

من-باشه.چراخاله نمياد?

مهسا-آخه اون کارداشت ولي گفت بهت تبريک بگم

من-اي بابا....خيلي خب قدمتون روچشم بيايد

وخداحافظي کردمو تلفنوقطع کردم.رفتم توي آشپزخانه ويه صبحانه مفصل خوردم.بعدرفتم تواتاق

ويکم از درساي فردا روخوندم تامهسااينابرسن..لباسم که تاپ بود وبا يه آستين سه ربع گل گلي

آبي پررنگ وکمرنگ عوض کردم آخه جلوي ماهان زشت بود..حدود نيم ساعت بعد رسيدن..رفتم

سمت در وبازش کردم ومنتظر موندم تا بيان بالا..وقتي اومدن اول ماهان وارد شدو به گرمي

باهاش دست دادم واونم باز تبريک گفت وبعدش مهسا اومد داخل

مهسا-به به عروس زشت خودم

باحرص گفتم-ببين مهسا انقدر نگو عروس هنوز که من جواب ندادم

مهسا-اي واي راست ميگي.همچين مامان کل زد توخونه که گفتم بچه هاتونم به دنيا اومده

romangram.com | @romangram_com