#غروب_خورشید_پارت_14
آقاي ارجمند-خب عروس گلم به توافق رسيدين?
به جاي من آريا جواب داد-راستش ماتصميم گرفتيم يه چند جلسه اي بيرون بريم تايکم شناخت
ها بيشترشه
آقاي ارجمند-از نظر منم تصميم درستيه.خانم قاسمي شماچي?موافقين?
ماملن-به نظرمنم فکرخوبيه
آقاي ارجمند-خب نظرتون چيه صيغه يک چندروزه بينشون خونده شه تامشکلي پيش نياد?
مامان-نه راستش من ترجيح ميدم صيغه نباشن فقط اگراشکالي نداشته باشه خانم دخترگلتون
آتوسا همراهشون باشن..
آقاي ارجمند-اشکال نداره باشه حتما
يکم ديگه موندن وقرار شدفردا آريا وآتوسا واسه شام بيان دنبالم که بريم بيرون..وقت رفتن شد.
همه به گرمي خداحافظي کردن وبازهم مامان آريا به زور خداحافظي کرد.من نميدونم اين زن چرا
اول کاري بامن مشکل داشت!!
وقتي که رفتن افتادم روي مبل وهمونجا خوابم برد
صبح با آخ و اوخ بلندشدم.تنم کوفته شده بود.مامان هم که بيدارم نکرده بود فقط پتو انداخته بود
روم..بلند شدم مامان رفته بود بازار.رفتم تواتاق لباس هامو درآوردم ورفتم يه دوش گرفتم تاخستگيم
رفع شه.. امروز مامان تا عصربيرون بود.از نامه اي که گذاشته بود متوجه شدم
وقتي ازحمام اومدم يه شلوار ورزشي سفيد بايه تاپ مشکي پوشيدم
romangram.com | @romangram_com