#غروب_خورشید_پارت_143

سفره عقد،کفش واسه من،و خريد کت وشلوار وکفش هم واسه آريا..و البته واسه هردومون هم

آرايشگاه وقت گرفتيم..من به خواسته خودم دوباره توي آرايشگاه نرگس خانم وقت گرفتم...

شب شده بود..خسته ي خسته برگشتيم خونه..آريا من رو رسوند خونه و خودش هم رفت..گفت که

فردا شب مياد بهم سرميزنه..شب خوبي بود.............من-نه اين رنگي

مهسا-نه سفيد نه..سورمه اي بهتره

سپيده-نه بابا ياسي بهتره

باحرص گفتم-آقا اتاق خواب منه.من ميگم چجوري باشه.. فروشنده هم که ديگه داشت به زور

تحملمون ميکرد گفت-خانما من ميرم به مشتريا برسم شماهم به نتيجه رسيدين صدام

کنيد...ورفت

با مهسا وسپيده ومامان وخاله از صبح درگير خريد جهيزيه هستيم..مامان و خاله رفتن واسه خريد

وسايل آشپزخانه و ما سه تا هم درگير وسال اتاق خواب من وآريا هستيم..

رو به مهسا گفتم-ببين مهسا اتاق سفيد رنگ قشنگه..

مهسا-باشه بابا..نيم ساعته داريم کل کل ميکنيم..بريم بخريم که وقت کمه.. فروشنده هم به زور

راضيش کرديم اومد..تخت دونفره وميز آرايشي وپرده وقاليچه وکمد دونفره بزرگ وروتختي

و..همه به رنگ سفيد خريديم..پرده ها حرير سفيد بودند..واقعا عالي بود..

سپيده-خب ديگه ساعت5هست..من گرسنمه.بريم يه جا يه چيزي بخوريم باز ميايم

خريد....رفتيم و يه جا ساندويچ خورديم ودوباره رفتيم واسه خريد..

مهسا-خب وسايل سالنت چه رنگي باشه? يکم فکرکردمو گفتم-قهوه اي سفيد رفتيم سمت

romangram.com | @romangram_com