#غروب_خورشید_پارت_141
ميخواي?سرمو به علامت مثبت تکون دادم..خيلي ذوق زده بودم واسه پوشيدن لباس..روبه خانمه
گفتيم اين لباس رو ميخوايم و منو به اتاق پرو فرستادن..اتاق نسبتا بزرگي بود..همون دختر جوونه
اومد کمکم..لباس هامو درآوردم و با کمکش لباس رو پوشيدم..
دختر-موهاتو هم باز کن..ودست کردو کش موهامو کشيد از پشت که از درد صورتم جمع شد..
دختر-آخ ببخشيد..دردت اومد? جوابشو ندادم و با اخم رومو کردم سمت آينه بزرگي که توي اتاق
پرو قرار داشت..وااااي واقعا عالي بود..مخصوصا رو تن..پوست من هم که سفيد و با لباس
همخواني داشت..پايين لباس رو دادم بالا و دختره هم دنبالشو گرفت و رفتيم بيرون..آريا نشسته
بود و سرش توي گوشيش بود..تا من اومدم نگاهشو از گوشيش گرفت ومنو نگاه کرد..منم بالبخند
ايستادم تا قشنگ تر بتونه نگاه کنه..بلند شدو اومد سمتم..دختر هم بااشاره مادرش رفت
اونطرف..آريا يه جور خاصي نگاهم کرد..ميشه گفت براي اولين بار برق عشق رو توي چشماش
ديدم..
آريا-خورشيد خانم من واقعا معرکه اي.لبخند پرمعنايي بر چهرش پاشيدم..آريا نگاه اطراف
کرد..وقتي مطئن شد که اون دوتاخانم نيستن اومد نزديک و بالذت وعشق فراوان
بوسيدم..نميخواستم اين لحظه تمام شه ولي همون لحظه خانم مسن رسيد..اين وضعيت رو کامل
ديد..سرخ شدم از خجالت ولي آريا به روي مبارکش نياورد ورو به خانم گفت-همينو برميداريم..
خانم لبخندي زدو گفت-باشه چشم..وروبه من گفت-خوشبخت شي دخترم از شوهرت پيداست
که واقعا دوست داره..لبخندي از روي خجالت زدم..آريا-خب خورشيد برو لباسو در بيار که کلي کارداريم..با کمک همون دختر دوباره رفتيم و من،لباس
هامو پوشيدم..لباس رو گذاشتند توي يه جعبه بزرگ خوشگل..آريا دسته چکش رو در آورد و مقدار
romangram.com | @romangram_com