#غروب_خورشید_پارت_135
بيايد ببرينش?خوابش برده
آقاامير-چقدر خورده?
من-نميدونم.به من زنگ زد گفت پايينه منم اومدم پيشش
آقا-باشه دخترم مرسي که خبر دادي.الان ميام ميبرمش..و تلفنو قطع کرد..صداي آريا زدم ولي
ديدم خوابش برده..اه آخه چه وقت مشروب خوردنه...
حدود 31دقيقه بعد باباي آريا همراه رانندشون رسيد..بعد از سلام کردن باکمک هم آريا رو
گذاشتن صندلي کناري و راننده بااون يکي ماشين رفتو باباي آريا هم بعد از خداحافظي از من سوار
ماشين شدو رفتند...آروم رفتم بالا و سريع پريدم تو رخت خواب.انقدر خوابم ميومد که سريع بيهوش شدم.....
صبح وقتي چشم باز کردم اندقدر بدنم کوفته شده بود..فکرکنم به خاطر خواب زياديه آخه
ساعت??بود..مامان هم خونه نبود رفته بود واسه کاراي فروش مطب...
(مامانم حدوداي55سالش هست و از پارسال ديگه نه سرکار رفت و نه از ماشين زياد استفاده
ميکرد)...
بعد از خوردن صبحانه مفصل که ديگه فرقي بانهار نداشت آماده شدم برم خونه آريا.يه مانتو لي
همراه شالو کفش وشلوار مشکي..ماشينو برداشتمو حرکت کردم...
وقتي رسيدم ماشينو تو کوچه پارک کردم ورفتم داخل..سميرا جون وآتوسا صبح زود رفته بودن
خونه پانته آ اينا وفقط بتول خانم و آريا خونه بودن
روبه بتول خانم گفتم-بتول خانم آريا هنوز خوابه?
بتول خانم-آره دخترم ديشب حالش بد بود دير موقع هم خوابيد
romangram.com | @romangram_com