#غروب_خورشید_پارت_127

پانته آ-خب کثافت تو زود نامزدي کردي..توکه آريا رودوست نداري..تازه واسه پولش

ميخوايش..عصباني شدم.

با عصبانيت روبهش گفتم-حرف دهنتو بفهم..من آريا رو دوست دارم..بفهم اينو..خشمگين شدو به

سمتم حمله کردو دقيقا داشت خفم ميکرد..همينطور دستشو فشار ميداد و داد ميزد..دخترا هرکاري

کردن نتونستن جدامون کنن که يه دفعه سپهر به سرعت خودشو بهمون رسوند پانته آ رو به

شدت پس زد..غزل و يکي ديگه از بچها پانته آ رو بردن بيرون..نفس کشيدن سخت شده بود..رو

زمين نشسته بودم.به سرفه کردن افتاده بودم..مهسا يه ليوان آب داد دستم که چند قلوپ بيشتر

نتونستم بخورم..سپهر جلوم رو زانو نشست وگفت-خوبي?سرمو به علامت آره تکون دادم..يکم

که حالم بهترشد بابچها رفتيم بيرون..از سپهر تشکر کردم ورفتم خونه..

قرار بود شب من،آريا،آتوسا،مهسا،ماهان، سپيده ومازيار که البته فکرکنم سپهرهم ميومد و نگين و

نامزدش ومژده هم که فکرکنم نميومدند..

رو تخت دراز کشيده بودم داشتم به امروز فکرميکردم..شايد اگر با آريا صحبت کنم وحتي اگر يه

حس کوچولو هم بهش داشته باشه،از خودم ميگذرم....

آماده شدم..يه شلوار مشکي و مانتو حريرکرمي وشال مشکي وکفش عروسکي مشکي.آرايش هم

ريمل و مداد چشم و رژلب کرمي..آريا اومد دنبالم..بالبخند پياده شدو سلام کرد..نگاهش کردم..واقعا عالي بود..پانته آ حق داشت

عاشقش بشه.حتي منم داشتم عاشقش ميشدم..نگاهش کردم کت شلوار قهوه اي رنگ همراه

لباس مشکي

آريا-چيزي شده خورشيد?سرمو به علامت منفي تکون دادم..چيزي نگفت وراه افتاد قرارمون توي

romangram.com | @romangram_com