#غروب_خورشید_پارت_118


پوشيدم واومدم پايين که ديدم همه داخل اومدن

پانته آ-چت شد يه دفعه?

من-مامانم زنگ زد تنهاست.دير موقع هم شده برم بهتره

آقاايمان-ميموندي دخترم

من-خيلي ممنون.زحمت کشيديد.شما هم تشريف بياريد

بلند شدو گفت-حتما..پيشونيمو بوسيد.بعد از خداحافظي باهاشون رفتيم..

توي ماشين بوديم که آريا گفت-پانته آ خيلي وقت پيش..

من-هيسسس هيچي نگو..الان اعصابم خوره بعد حرف ميزنيم..آريا هم پوفي زير لب گفت.متوجه

شدم که فرمونو محکم توي دستش فشار ميداد..سرمو به شيشه تکيه دادم وچشمامو بستم

آريا-رسيديم..چشمامو باز کردمو اومدم در ماشينو بازکنم که آريا گفت-خدافظ..برگشتمو نگاهش

کردم..نگاهش به رو به رو بود

من-خداحافظ.رفتم بيرونو سريع درو بستم ورفتم خونه

مامان-سلام دخترممن-سلام مامان..مامان با نگراني اومد سمتم وگفت-چي شده خورشيد?چشمات قرمز شده

من-چيزي نيست مامان..اومدم برم سمت اتاق که مامان مانع شدو گفت-بگو ببينم آريا اشکتو

درآورده?

سرمو انداختم پايينو گفتم-نه

مامان-پس چي?رفتم روي مبل نشستم که مامان هم کنارم نشست.


romangram.com | @romangram_com