#غروب_خورشید_پارت_111

برگشتم وگفتم-من آريا رو دوست دارم وسعي نکن بهمون نزديک شي..و زدم از خونه

بيرون...حالم خراب بود..نميخواستم حس سپهر نسبت به من همه چيو خراب کنه..هيچوقت

حاضرنميشم آريا ومهسا رو از دست بدم..از عابرپياده ميرفتم وگريه ميکردم..نه خورشيد بسه

گريه نکن سپهر ديگه نمياد سمتت..بسه ديگه..سعي ميکردم آروم باشم..انقدر فکرکردم که

نفهميدم چجور اين مسيرو تاخونه طي کردم..اشکامو پاک کردم و وارد خونه شدم

من-سلام

مامان-سلام..پس خريد چي شد?

من-چيزي نپسنديدم يکي از لباسامو ميپوشم..الان ميرم يکم استراحت کنن..رفتم تو اتاق وبدون

اينکه لباس عوض کنم رو تخت دراز کشيدم که از زور خستگي خوابم برد......وقتي چشم باز کردم

ساعت2بود..واي خدا چقدر خوابيدم..سريع رفتم دوش گرفتم واومدم بيرون..

واسه شب يه لباس سفيد آستين بلند که آستيناش توري بودو پفکي بود..لباس شيکي بودو مناسب

هم بود..شلوار مشکي موهم پوشيدم وهمراه مانتو کتي مشکيم که روش خال خال هاي سفيد بود

وشال سفيد..موهامو هم فرق وسط زدم وبقيشو پشتم بستم وآرايشم هم مداد کشيدم وريمل و يه

لايه نازک خط چشم..اينو تازه ياد گرفتم..وهمراه رژ لب گلبه اي..کفش پاشنه بلند مخملي مشکيمو

هم پوشيدم وکيف دستي سفيدموهم برداشتم ورفتم بيرون

مامان-مراقب باش دخترم سرسنگين باش..سرمو تکون دادم..آريا smsداد که منتظره..بامامان

خداحافظي کردمو رفتم پايين..آريا از ماشينش پياده شد

من-سلام

romangram.com | @romangram_com