#غروب_خورشید_پارت_105

صورت آريا..شکه شدم وتو همون موقعيت مونديم..واقعا قلبم داشت تند تند ميزد..آريا منو بيشتر

به خودش چسبوند وچشماشو بست ونزديک تر شد..چشماي منم بسته شدو اونقدر نزديک شديم

که فاصله بينمون ازبين رفت..تنم گر گرفت..قلبم واسه لحظه اي ايستاد ودوباره شروع کرد به تند

زدن جوري که ميخواست ازسينم بزنه بيرون..باورم نميشد..چراغ هاخاموش بودو فقط نور کمي بود

وکمتر کسي متوجه ميشد..توي همون موقعيت بوديم بدون هيچ حرکتي انگار زمان متوقف شده

بود..سرمو آروم ازش جداکردم..خجالت ميکشيدم واسه همين توچشماش نگاه نميکردم..متوجهشدم که سپهر ديگه نميرقصه وداشت ازاون دور نگاهمون ميکرد وفکرکنم سيگار ميکشيد..واي

چرا اين همش جلوچشمه..پسره پررو

آريا-خجالت ميکشي?

من-نـ..نه.....آريا خنديدو گفت-خجالت نکش اين چيزا ديگه عادي ميشه..واي خدا چقدر اين

رکه..از رک بودنش خندم گرفت وبه لبخند کوچکي اکتفا کردم

آريا-حالا شد..وبعد گونمو بالذت بوسيد..وا خدا اين چي گفت???حتما بدمتوجه شده..اومدم حرف

بزنم که آهنگ تموم شدو مجبور شديم برگرديم..رفتم سمت دخترا

مهسا-تبريک ميگم ديدمت خانمي..ازخجالت فکرکنم سرخ شدم

سپيده-اوخي دخترم خجالت کشيد..مژده هم که نبود..باحرص نگاشون کردم وگفتم-کوفت..وبعد

روبه مهساگفتم-اومممم توهم تبريک..بالاخره سپهرو تور کردي..مهسا با ناراحتي نگاهشو کرد

سمت ديگه وگفت-چه تور کردني..يه لحظه ديد تنهام اومد وافتخار داد ولي بعد زود يه دفعه

عصباني شد،ول کردو رفت گوشه اي ايستادو سيگار کشيد..ميزو بادستم فشارميدادم..سعي کردم

به خودم مسلط باشم

romangram.com | @romangram_com