#غروب_خورشید_پارت_102
يک هفته گذشت وروز جشن نامزدي نگين رسيد..الان من ومهسا وسپيده توي آرايشگاه
هستيم..وهرکدوم اتاق جداهستيم..به خواست خودم موهام وبه صورت فردرشت کردن وساده باز
گذاشتن وجلوشو کج ريختن..آرايشم هم فقط دور چشمام سياه بود وهمراه رژلب کرم
رنگ..لباسي که باآريا خريديم وپوشيدم وهمراه کفشم..ازاتاق اومدم بيرون دختراهم همزمان
اومدن بيرون..ايستادم ونگاهشون کردم..فوق العاده بودن..سپيده يه لباس مشکي دکلته پوشيده
بود که پايينش چين چين بودو دنباله دارهم بود وقسمت چپ پاش چاک ميخورد موهاشو هم ساده
لخت کرده بود وآرايشش هم مشکي قرمز..عالي بود..نگاه مهسا کردم..يه لباس سفيد توري که
اينم باز دنباله دار بود وبا رنگ نقره اي روش طرح هاي برگ گل بود وموهاشوهم پشت جمع کرده
بود وجلوي موهاشو به صورت تاق کرده بود آرايشش هم کرمي رنگ بود..اينم باز عالي بود..با لذت
و ذوق نگاهشون ميکردم-واي چه کردين شماها
مهسا-واو شماها چه کردينسپيده-امشب شب ماهست..چشمک زدو رفت سمت مانتوهامون آخه قرار بود با اريا بريم ورسيده
بود..سريع مانتوهامونو پوشيديم ورفتيم بيرون..آريا اول نگاه مهسا وسپيده کرد وبعد بهشون لبخند
زد ووقتي چشمش به من افتاد شکه شد..اومد جلو گفت-خورشيد عزيزم فکرنميکني زياد توي
چشم باشي..دوستاتم همينطور..لبخند زدمو با عشوه گفتم-نه عزيزم خيليم خوب وساده
ايم..وبازوشو گرفتم وحرکت کردم اونم به اجبار اومد وسوار ماشين آريا يابه قول مهسا عروسکش
شديم ورفتيم..جشن توي تالار بود..وقتي رسيديم پياده شديمو همراه هم رفتيم داخل..آريا رفت
سر يه ميز نشست وماهم رفتيم اتاق پرو ومانتوهامونو درآورديمو رفتيم بيرون..نگاه بيشتريا روي
romangram.com | @romangram_com